آب و آتشِ کربلای پنج ناگفته های شهر من فرمانده ای که پشت خط نمی خوابید به ظهور امام زمان (عج) چیزی نمانده موتورسوار چمران مردابدی یادداشت های لبنان/ نوشته های شهید دکتر چمران پیروزی در سنگر مدارس برادرم از همه کس با ارزش تر است کتاب ام علاء روایت زندگی ام الشهدا فخرالسادات طباطبایی آب نیست بشکه بشکه شربت ِ دفاع عباس گونه قاسم از حرم حضرت زینب (س) سفر شهادت کاشوب حیدر
فرمانده گردان به من میگفت : لب شط بودیم هور بودیم شطی بودیم خواب دیدم امام عصر عج رو آقا گفت : لیست گردان رو بده . میگفت: لیست گردان را دادم خدمت آقا امام زمان عج آقا با خودکار قرمز زیر بعضی از اسمها خط کشید زیر هر اسمی خط کشید تو عملیات شهید […]
مسئول اطلاعات ارتفاعات بمو “رضا پرویزی ” برای من میگفت : شب که میرفتیم شناسایی،یه لحظه صخره ها ریختُ بچه ها آویزون شدند هیچ راهی نداشت،نمیتونستم بگیریمش . برید صخره بمو را ببینید، بمو دیدنیه! صخرهای در آسمون،دیوارهای در آسمون میگفت : نگاهش میکردیم. اون هم مارو نگاه میکرد . چه کارش کنیم؟ عراقیها از […]