سرباز روز نهم
خس بی سر و پا / سفرنامه حمید حسام از پیاده روی اربعین
ازدحام بوسه / خاطرات پیاده روی اربعین
به طمع بهشت یا مسئولیت شیعه بودن
شیرینی زیارت در تلخی اسارت
شوق آزادی
راه امام حسین گریه ندارد
شما نمی دونید؛ شهادت لذت بخشه
به یاد شهیدان خط شکن در عملیات رمضان
ای غافر الذنوب والخطیئات! در روز حساب مرا روسفید گردان
راز/ خاطره ای از شهید حمیدرضا فرائی
سعادت بزرگ/ شهید قیاسعلی اله وردی
با درس خواندن مشتی بر دهان اربابان آمریکا بزن
گریه نکنید مادر جان، شما هم یک روز مادر شهید خواهید شد!
وداع آخر، کنار ایوان قدیمی
به مردادماه سال ۱۳۶۹ رسیدیم. بنده در این ایام از موصل ۲ به موصل۴ تبعید شده بودم. روز چهارشنبه ۲۴ / ۵/ ۶۹ بعد از صبحانه، در محوطه ی اردوگاه قدم می زدیم. رادیو عراق از طریق بلندگوهای اردوگاه شروع کرد به نواختن مارش جنگی؛ در هر فاصله ای گوینده ی رادیو وعده می داد […]
کتاب «گمشدهی درهی سبز» با کمک اداره حفظ و آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان زنجان و با محوریت خاطرات رزمنده ی جانباز و آزاده، آقای محمدعلی کاظمی، به قلم خانم سیده مریم بازرگانی به چاپ رسیده است. گم شدهی درهی سبز در ۱۲ فصل و ۲۵۴ صفحه با موضوعیت خاطرات جنگ ایران و […]
چند ماه از پایان جنگ می گذشت که سرگرد مفید همه را جمع کرد و گفت: دیگر دشمنی بین ما تمام شده و صدام دستور داده که اسرا برای زیارت به کربلا اعزام شوند. عده ب زیادی از ایران مخالف رفتن به زیارت بودند و آن را یک حیله و بهره برداری تبلیغاتی می دانستند […]
عصر روز پنجم شهریور بود که وارد شهر زنجان شدیم. یک راست به پادگان تیپ ۲ زرهی ارتش رفتیم. آن جا مراسمی برایمان تدارک دیده بودند. هنوز از اتوبوس پیاده نشده بودیم. دائماً خاطرات جبهه و اسارت از ذهنم می گذشت. بغضی غریب گلوگیرم شده بود و دلتنگ دوستان شهیدم بودم. با خود می گفتم […]
تلویزیون عراق برای تمام عملیاتهایش در جنگ ترانه و سرود پخش میکرد. صدام مقابل دوربین به ژنرالهایش مدال شجاعت میداد. نگهبانان و افسران عراقی هم کلی پز میدادند که ما از شما برتریم و پیروز این میدان ما هستیم. بچهها با دیدن این تصاویر و فیلمها ناراحت میشدند و روحیهشان تضعیف میشد. خبر بیماری امام […]