روزی بچه ها مشغول آموزش شنا بودندآقا حمید چند تا عکس هنگام ورزش و شنا از کلیه نیروها گرفت.من با آقا حمید زدیم کوهستان رفتیم یک جای با منظره زیبا را انتخاب کردیم تا بعد از ساعت ۴ کلیه ی کادر را بیاوریم و عکس بگیریم.با آقا حمید حدود ۴ ساعت در کوهستان بودیم و هنگام حرکت صحبت می کردیم.در بالای قله ای نشستیم آقا حمید نگاه می کردبه چادرهای اردوگاه و صحبت می کرد و آن ها را به چادرهای (خیمه های امام حسین )در کربلا تشبیه می کرد و می گفت:فلانی معلوم نیست چه کسانی از این ها شهید می شوند با اینکه خسته بودیم و گرسنه بودیم ولی درآن چند ساعت حرفهای حمید مرا مست کرده بود و توانم مضاعف شده بود روح او در عالم عرفان بود
راوی:سردار جهانبخش کرمی
ثبت دیدگاه